من زیاد آدم اجتماعی نیستم حالا نه اینکه افسرده ودرون گرا و منزوی باشم

 

خیر ازاین خبرها نیست

 

فقط زیاد دلم مهمانی رفتن و مهمانی دادن نمیخواهد

 

همون درحد سالی یکبار دیدن فامیل برام به حد زیادی خسته کننده هست 

 

زین رو برای اینکه تن به افتادن در دور گردون مهمانی های قوم وخویش ندهم بسیار راه ها رفته ام و بسیار

 

تکنیک های پیچاندن به کار برده ام!

 

اما خب گاهی نیز گریزی نیست و مجبورا باید رفت

 

اینکه چندین ساعت متوالی عین چوب خشک روی یک مبل سنگین ورنگین وخانومانه بنشینی و لبخند ژد داشته باشی

 

کاری بس دشوار و ملال اور است 

 

:)

 

خصوصا ان قسمت کذایی خداحافظی 

 

روند خداحافظی به حدی کش دار و طولانی میشود که زبان از شرح آن عاجز است:)

 

یک بار بعد ازشام حرف خداحافظی خیییلی نرم و بی اهمیت پیش میکشن

 

بعد ازخوردن ششمین چایی پس ازنخستین خداحافظی بازهم بحث جذاب زحمت دادیم ونگین شما رحمتین

 

از سرگرفته میشود

 

ساعت ازنیمه شب گذشته و هچنان لابه لای بحث های داغ ی اجتماعی و گاها فرهنگی شکنجه خداحافظی کردن

 

ادامه دارد!

 

عطای توصیه های مامان قبل از مهمانی که دختر سنگین رنگین و خانوم و غیره وذلک باشی را به لقایش میبخشی

 

وشروع میکنی به سقلمه زدن و نزاع چشمی و برادر

 

دیگر برای حفظ آبروی خودشان هم که شده پا میشوند و باز خداحافظی کردن از سرگرفته میشود

 

هم چنان آهسته وپیوسته حین لباس پوشیدن و تیکه پاره کردن تعارفات میلیمتری به سمت در حرکت میکنن

 

دم ورودی و درحیاط و حتی داخل کوچه هم یقه ی همدیگه رو نه تنها رها نمیکنند بلکه تازه میگویند واااای اخرشم 

 

نشد درست حسابی دو کلوم حرف بزنیم خداحافظی کنیم!!
 

کبود شده ازحرص و خوابالود به سان بیچارگان تکیه میدهی به دیوار و گفتگوی جدید خانواده و میزبان را درحیاط نظاره میکنی!

 

 

 

 

 

اینا آهنگ نیستن که سرمه ان باید بزنی به چشمات (:

  ,خداحافظی ,های ,مهمانی ,میشود ,هم ,    ,سرگرفته میشود ,از سرگرفته ,خداحافظی کردن ,میشود  
مشخصات
آخرین جستجو ها